انتظارات اقتصادی به عنوان یکی از عوامل کلیدی در شکلگیری رفتارهای اقتصادی و اجتماعی افراد شناخته میشود. این انتظارات نه تنها بر تصمیمگیریهای فردی تأثیر میگذارند، بلکه میتوانند به طور مستقیم بر روندهای کلان اقتصادی نیز اثرگذار باشند. در این میان، نقش رسانهها به عنوان یکی از ابزارهای اصلی انتقال اطلاعات و شکلدهی به ادراکات عمومی، اهمیت ویژهای پیدا میکند. رسانهها با ارائه اطلاعات و تحلیلها، میتوانند انتظارات مردم را تحت تأثیر قرار دهند و به نوعی به شکلگیری نگرشهای مثبت یا منفی منجر شوند.
این انتظارات میتوانند تأثیر قابل توجهی بر نرخ تورم داشته باشند. به عنوان مثال، اگر مردم انتظار داشته باشند که قیمتها در آینده افزایش مییابد، ممکن است به سرعت اقدام به خرید کنند و این رفتار، تقاضا را افزایش میدهد و در نتیجه، تورم تشدید میشود. از سوی دیگر، اگر انتظارات تورمی منفی باشد، افراد ممکن است از خرید کالاها و خدمات صرفنظر کنند و این میتواند به رکود اقتصادی منجر شود. بنابراین، انتظارات اقتصادی نه تنها بر رفتار مصرفکنندگان تأثیر میگذارد، بلکه میتواند به طور مستقیم بر سیاستهای پولی و مالی نیز تأثیر بگذارد.
برای کنترل انتظارات منفی، بانکها و نهادهای اقتصادی باید به ایجاد ارتباط شفاف و مؤثر با جامعه توجه کنند. یکی از راهکارهای اساسی، سادهسازی اطلاعات اقتصادی و ارائه توضیحات واضح درباره سیاستهای اقتصادی و پیشبینیهای تورمی است. همچنین، استفاده از رسانهها به عنوان ابزارهایی برای انتقال اطلاعات صحیح و بهموقع میتواند به شکلگیری انتظارات مثبت کمک کند. به علاوه، بانک مرکزی باید به تقویت اعتماد عمومی بپردازد و با ارائه دادههای معتبر و شفاف، اطمینان خاطر را به مردم بازگرداند. این اقدامات میتوانند به کاهش نگرانیها و ترسهای اقتصادی کمک کرده و در نهایت انتظارات منفی را کنترل کنند، که این موضوع به ثبات اقتصادی و کاهش نرخ تورم کمک خواهد کرد. در گفتوگو با سیده زهرا اجاق، دانشیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به بررسی چگونگی شکلگیری انتظارات اقتصادی و تأثیر آنها بر اقتصاد پرداختیم.
انتظارات چگونه در جامعه شکل میگیرد و چه اثری بر اقتصاد خواهد داشت؟
در مورد شکلگیری انتظارات اقتصادی، باید گفت که انتظارات به طور مشخص، ایدهها و آرزوهایی است که بشر درباره افق پیشروی خود دارد. به عبارت دیگر، انتظار یک مفهوم است که با ماهیت انسان گره خورده است، یعنی وقتی انسان امید به آینده دارد، به ویژه در مورد انسان مدرن که توجه بیشتری به زمان آینده دارد، میخواهد آینده را پیشبینیپذیر کند. در اینجا، مفهوم انتظار اهمیت زیادی پیدا میکند. وقتی جامعه را به عنوان یک جامعه مدرن در نظر میگیریم، نظام بانکداری، نظام اقتصادی، نظام سیاسی و نظام فرهنگی به شکل خاصی تعریف میشوند و همه اینها به مفهومسازی و معنادار شدن کمک میکنند. در این سیستم مدرن، ما در وضعیتی قرار داریم و اکنون میخواهیم به وضعیتی ایدهآل حرکت کنیم.
این وضعیت ایدهآل و رسیدن به آن با انتظارات اقتصادی مرتبط است. انتظارات اقتصادی به آن دسته از انتظاراتی اطلاق میشود که در حوزه اقتصاد شکل میگیرند و برای تمایز آنها از سایر اشکال انتظارات، عوامل مختلفی نقش دارند. یکی از عمدهترین این عوامل، تجربه زیستی افراد است. به عنوان مثال، اگر فردی در حال حاضر از شرایط اقتصادی ناراضی باشد و یا بنگاه اقتصادی جدیدی تأسیس کرده باشد، این تجربه به او این امکان را میدهد که درباره آینده خود انتظاراتی شکل بدهد. این انتظارات میتوانند مثبت یا منفی باشند و خوشبینانه یا بدبینانه. تعیینکننده این نگرشها، عواملی هستند که اطلاعات را به ما میرسانند. به همین دلیل، تجربه زیستی اهمیت دارد، زیرا بخشی از اطلاعات را در اختیار ما قرار میدهد.
رسانهها نیز نقش جدی در این عرصه ایفا میکنند. آنها با اطلاعاتی که ارائه میدهند، میتوانند به ما بگویند که آیا برای رسیدن به ایدهآل مورد نظر، باید خوشبین باشیم یا بدبین. به عنوان مثال، در حوزه تورم، معمولاً ما عادت داریم که یک نرخ تورم سالانه خاص را تجربه کنیم. این میانگین در ذهن ما وجود دارد و حتی دولت نیز ممکن است این میانگین را مدنظر قرار دهد، به گونهای که افزایش حقوق سالانه کارگران و کارمندان باید بر اساس آن تعیین شود. این تحلیل به نوعی به گذشته نگاه میکند و انتظار میرود که در سال آینده نیز تورمی مشابه تجربه شود. بنابراین، این اطلاعات به سیاستگذاران و شهروندان کمک میکند تا انتظاراتی شکل دهند.
به عنوان مثال، اگر من به عنوان یک مصرفکننده متوجه شوم که تورم سال گذشته بسیار بیشتر از رقمی است که برای افزایش دستمزد من در نظر گرفته شده، این احساس ناهماهنگی در من به وجود میآید. بنابراین، انتظارات من از تورم در سال ۱۴۰۳ نسبت به سال ۱۴۰۲ به طور طبیعی افزایش مییابد. در اینجا، مهم است که بررسی کنیم چه عواملی در شکلگیری انتظارات نقش دارند. تجارب زیستی، اطلاعات و نقش رسانهها از جمله این عوامل هستند.
وجه دیگری که باید به آن توجه کنیم، نحوه شکلگیری انتظارات است. وقتی ما اطلاعاتی دریافت میکنیم، این اطلاعات نگرشی را در ما ایجاد میکند. نگرش به این معناست که آیا من شرایط را خوب یا بد ارزیابی میکنم. این ارزیابی میتواند مثبت یا منفی باشد و در نهایت به درکی از وضعیت منجر میشود. به عنوان مثال، اگر من به فروشگاهی بروم و متوجه شوم که قیمت شیر افزایش یافته است، این اطلاعات نگرش منفی درباره وضعیت اقتصادی به من میدهد.
این نگرش میتواند احساساتی را در من ایجاد کند، مانند ناامیدی نسبت به وضعیت اقتصادی. این احساسات ممکن است به من بگویند که آیا میتوانم برای آینده برنامهریزی کنم یا خیر. به عنوان مثال، آیا میتوانم برای یک ماه آینده شیر خانوادهام را تأمین کنم یا خیر.
در عین حال، بین انتظارات اقتصادی و وضعیت اقتصادی رابطهای دوطرفه وجود دارد. به ویژه برای نسل جوان، این همتنیدگی بین اقتصاد و مسائل اجتماعی و اقتصادی مشهود است. به عنوان مثال، جوانی که در شرکتی استخدام شده، ممکن است پیشبینی کند که ظرف سه سال آینده میتواند خانه یا ماشین بخرد. اما روند فزاینده تورم و عدم تطابق دستمزدها با تورم ممکن است او را از رسیدن به این هدف بازدارد. این عدم تحقق انتظارات میتواند احساسات منفی اقتصادی را در او ایجاد کند و در نهایت به احساس ناتوانی در برداشتن حتی گامهای کوچک منجر شود.
به طور کلی، انتظارات و احساسات اقتصادی منفی میتوانند جامعه را به سمت رکود و فلج شدن سوق دهند. همچنین، باید به این نکته توجه کنیم که انتظارات تا چه حد با واقعیت ارتباط دارند. در تجارب خُرد، این ارتباط به قیمتهای واقعی مربوط میشود، اما در اقتصاد کلان، ما نیازمند دادههای رسانهای هستیم تا اطلاعات لازم را دریافت کنیم. زیرا همه افراد نمیتوانند به تمامی اطلاعات دسترسی داشته باشند و رسانهها به عنوان ابزاری برای ارائه اطلاعات عمل میکنند.
آیا معتقدید که نقش رسانهها در شکلگیری نگرشها و درک عمومی پُررنگتر میشود و یا اینکه تجربه زیستی افراد تأثیر بیشتری دارد؟
اساساً انتظارات و احساسات اقتصادی در بحث اقتصاد خُرد و کلان معنا پیدا میکند. اما وقتی به نقش رسانهها میپردازیم، باید بررسی کنیم که این کنشگری در کجا جدیتر است. جایی که ما خودمان میتوانیم آن را تجربه کنیم، مانند قیمت خوراک و پوشاک. این مواردی هستند که ما به طور روزمره با آنها درگیر هستیم. از آنجا که این تجربیات شخصی را داریم، رسانهها هر چقدر هم که اطلاعات ارائه دهند، ما آنها را با تجربیات خود مقایسه میکنیم و گاهی اوقات به حرفهای رسانهها اعتماد نمیکنیم. به عبارت دیگر، ممکن است بگوییم رسانهها در حال نشان دادن یک تصویر غیرواقعی هستند، زیرا درک ما بر اساس تجربه شخصیمان شکل گرفته و این تجربه قدرت بیشتری دارد.
در اینجا نکتهای که برای رسانهها بسیار مهم است، این است که رسانههای خودی ممکن است جایگاه خود را از دست بدهند. مخاطب به ویژه در انتخاب رسانه به دنبال جایی است که اطلاعات مورد نیازش را دریافت کند. اگر رسانهای اطلاعاتی ارائه دهد که به نظر میرسد از واقعیتهای موجود دور است، مخاطب آن را پس میزند و به دنبال رسانهای دیگر میرود که اطلاعات مرتبطتری ارائه دهد.
اما وقتی به تصمیمگیریها میرسیم، به ویژه در کالاهای با قیمت متوسط و بالا مانند خودرو و مسکن، موضوع متفاوت است و نقش رسانه پُررنگتر میشود. به طور کلی، باید به نقش رسانهها از دو منظر توجه کنیم: اول، از منظر تصمیمگیری، زیرا رفتار اقتصادی شامل تصمیمگیری برای خرید، مصرف یا تولید است. در رفتارهای اقتصادی خُرد، تجربیات شخصی تعیینکننده است و رسانه نقش کمتری دارد. اما در تصمیمگیریهای متوسط به بالا، رسانه نقش پُررنگتری ایفا میکند. دوم، از منظر پیشبینی تحولات اقتصادی، که در این زمینه مطالعات نشان دادهاند که رسانه و محتوای آن فاکتور پیشبینیکننده خوبی هستند. در ایران، مطالعات کافی در این زمینه انجام نشده، اما در کشورهایی که این مطالعات انجام شده، نتایج مشابهی به دست آمده است.
بانک مرکزی در دوره جدید تلاش کرده تا از رسانهها بهره بیشتری برای اثرگذاری بر انتظارات جامعه بگیرد و سیاستهای ارتباطی خود را بهبود بخشیده است. به نظر شما بانک مرکزی چه اقدامات و راهکارهایی میتواند در این راستا پیادهسازی کند تا انتظارات منفی را کنترل کند؟
من در کتابم (جهانی که رسانهها میسازند)، به موضوع احساسات اقتصادی و رسانهها پرداختهام، زیرا این مسئله نه تنها مختص بانک مرکزی ایران، بلکه شامل تمامی بانکهای مرکزی کشورهای دیگر نیز میشود. نکتهای که اهمیت دارد این است که بانک مرکزی باید بتواند ارتباطی درست و شفاف با جامعه برقرار کند. با این حال، بانک مرکزی دارای ادبیات خاصی است که ممکن است حتی بسیاری از افرادی که اقتصاد خواندهاند نیز آن را درک نکنند. این ادبیات باید به گونهای ساده شود تا به هدف شفافیت و دقت و صحت برسد که از مهمترین عناصر در اخلاق رسانهای است.
برای اینکه بانک مرکزی بتواند با مردم ارتباط برقرار کند، باید مباحث را ساده کند. سادهسازی اطلاعات یکی از اقداماتی است که بسیاری از بانکهای مرکزی در کشورهای پیشرفته به آن دست یافتهاند. به عنوان مثال، بانک مرکزی ممکن است بگوید که "حبابی در قیمت ارز یا سکه وجود دارد"، اما این حباب به چه معناست؟ این حباب از کجا به وجود آمده و چگونه میتوان آن را مدیریت کرد؟ این اطلاعات باید به گونهای به مردم منتقل شود که آنها بتوانند درک درستی از وضعیت داشته باشند. در غیر اینصورت، کنشگران دیگر از این عدم آگاهی استفاده میکنند تا بازار را متلاطم کنند و برنامههای بانک مرکزی را مختل کنند.
نکته دوم این است که بانک مرکزی باید به مخاطبان خود توجه کند. بسیاری از اوقات، سیاستهای بانک مرکزی بیشتر به فعالان بازار و افرادی که به طور حرفهای در عرصه اقتصاد فعالیت دارند، متمرکز است و توجه کافی به شهروندان عادی ندارد. رفتارهای این افراد در نهایت میتواند تأثیرات کلانی بر اقتصاد بگذارد. بنابراین، بانک مرکزی باید به مخاطب عام و عادی توجه بیشتری داشته باشد. همچنین، اهمیت ارتباط مستقیم چهرههای بانک مرکزی با مردم در زمان اتخاذ سیاستهای مهم، نباید نادیده گرفته شود. مطالعات نشان دادهاند که اطلاعاتی که به طور مستقیم از مقامهای بانک مرکزی به مردم منتقل میشود، تأثیر بیشتری نسبت به اطلاعاتی دارد که توسط روزنامهنگاران منتشر میشود. لذا توجه به ارتباطات راهبردی و استفاده از مشاورههای متخصصان ارتباطات در این زمینه بسیار مهم است. بانک مرکزی همچنین باید از ابزارهای نوین ارتباطی مانند شبکههای اجتماعی بهرهبرداری کند. به عنوان مثال، بانک مرکزی جامائیکا از موزیک ویدئو برای نهادینه کردن سیاستهای کلان خود در ذهن مردم استفاده کرده است. این نوع روشها میتواند به اقناع مخاطب کمک کند.
در نهایت، نکتهای که باید به ویژه در بخشهای رسانهای و روابط عمومی بانک مرکزی همواره مورد توجه قرار گیرد، این است که رسانه نمیتواند واقعیت را تحریف کند. رسانه زمانی میتواند به عنوان یک ابزار مؤثر در اختیار بانک مرکزی قرار گیرد که بانک مرکزی از آن برای انتقال صحیح و شفاف اطلاعات استفاده کند. در غیر اینصورت، مردم اعتماد خود را از دست میدهند و این عدم اعتماد میتواند احساس ناامیدی را در جامعه تقویت کند. در شرایط کنونی، که به نظر میرسد اقتصاد ایران پاشنهآشیل اصلی کشور است، ضروری است که اولویتهای خود را در زمینه ارتباطات و سایر حوزهها برای همکاری در جهت حل مسائل اقتصادی جامعه تنظیم کنیم.
نظر شما